حسیندولت آبادی؛ نریمانِ پازندی را من کشتم
حسیندولت آبادی؛ نریمانِ پازندی را من کشتم بریده ای از رمان «خون اژدها» گر تن بدهی، دل ندهی کار
بیشتر بخوانیدحسیندولت آبادی؛ نریمانِ پازندی را من کشتم بریده ای از رمان «خون اژدها» گر تن بدهی، دل ندهی کار
بیشتر بخوانیدقاضی ربیحاوی؛ ظهور با این صورت کشیده مردانه که در نور روحانی میدرخشه توی این شب تاریک، آقا من غریبم
بیشتر بخوانیدفهیمه فرسایی؛ «آئیننامهی انضباطی» روبرویم دو صلیب بزرگ در زنجیرهایی طلایی برق میزدند. زنجیرها از گردن دو دختر زیبای
بیشتر بخوانیدعلی حسینی آن روزها سالها گذشته از آن روزها. چه سالی بود و چه روزگاری. آن هم دیگر از
بیشتر بخوانیدمحمد محمدعلی کابوس های اقلیمی گل ستاره در ایستگاه هراس (۱) تیرهای پوسیده و سیاه سقف، ریل های
بیشتر بخوانیدفریبا وفی؛ خیابان خشم مثل دملی توی گلویم گیر کرده بود. دمل کهنه بود. قدیمی بود. اندازه عمر خودم
بیشتر بخوانیدداریوش فاخری؛ ماهیگیر دو دریا پاره ای از از تن داستانی بلند میکده کنار اسکله بود . دود
بیشتر بخوانیدرقیه کبیری؛ ماوایل (داستانی به زبان ترکی آذربایجان و برگردان فارسی آن) شنبه هفتهنین ایلک گونودور. یئدی گوندور قاپینی
بیشتر بخوانیدجمشید فاروقی؛ پوشهی زرد* مرگ پایان زندگی و پایان بسیاری از داستانهایی است که دربارهی آن نوشتهاند. اما این داستان،
بیشتر بخوانیدفرخنده حاجیزاده؛ ژاندارم سید محمود فدایی را توی دل آفتاب دراز کردند و زن و بچههایی را که جیغ
بیشتر بخوانید