جمشید شیرانی: رنگین کمان
رنگین کمان
جمشید شیرانی
(۱)
به نام خداوند رنگین کمان
خداوند هوش و خداوند جان
که در سر ز اندیشه افکند شور
به دل عشق بخشید و با دیده نور
به پندار نیک و به کردار پاک
زُدود از دَمِ ناخوشان جسمِ خاک
سرود رهایی به لب برنهاد
دهان را به گفتار نیکو گشاد
خرد را به فرماندهی برگزید
به ظلم و تباهی قلم درکشید
(٢)
به نام خداوند رنگین کمان
خداوند مِهر و بلند اختران
که جان را به نور خرد برفروخت
به دل جامه از شوقِ مستانه دوخت
به اندام، شورِ طربناک داد
به پندار خوش، پای چالاک داد
به سر کاسه ای داد پُر رایِ نغز
ز سودای آزادی انباشت مغز
به زلف پریشان تب و تاب داد
به ابرو کمانی ز مهتاب داد
(۳)
به نام خداوند آزادگان
خداوند باران و رنگین کمان
که آیینه از نقش خوش شاد کرد
جبین را ز چینِ غم آزاد کرد
ز پیکانِ مژگان حصار آفرید
پَسَش مردمِ بی قرار آفرید
به آهنگِ فرخنده بنواخت گوش
ز آوای نایش روان نغمه نوش
به لب بوسه داد و به دندان گُهر
زبان را حلاوت ز شهد و شکر
(۴)
به نام خداوند باران و رنگ
که آیینه پرداخت از بطنِ سنگ
دهان زاو ستاینده ی عشق و نور
گلو گشته از صوتِ بی بهره دور
دو شانه سرِ دوست را تکیه گاه
دو بازوی آغوشِ خورشید و ماه
دو ساعد دو شاهینِ فرخنده فال
دو دستان ترازوی عدل و کمال
دَم آکنده از بوی نوشینِ یاس
تنِ باغ پوشیده از گل لباس
(۵)
الا ای خداوندِ ماهِ مُنیر
به پیرِ فلک داده تدبیرِ پیر
کیان را به دانش برافراخته
جهان را به نور خرد ساخته
به دانش دل ما فروزنده دار
سر از شوق آزادی آکنده دار
ز باران و از تابشِ اختران
ز نقشِ دل افروزِ رنگین کمان
هوا پاک دار از سموم پلشت
بِران اهرمن را از این پاکدشت