جلال حیدری نژاد: محمود فلکی و تلاش در گشایشی بنیادین

جلال حیدری نژاد

محمود فلکی و تلاش در گشایشی بنیادین

درباره نقش بازدارنده عرفان در رشد اندیشه در ایران

 

 

بیگانه سازی امر آشنا” از انچه انسان ایرانی معاصر در ساحت و سپهر عقلانی جهانِ جدید  باید بیاموزد و بشود و از آن عبور کند، شاید یکی از نتایج خواسته یا ناخواسته این کتاب یا مولف آن باشد که درهرصورت موجب خرسندی ست.

من در این نوشتار کوتاه  درباره کتاب “نقش بازدارنده عرفان در رشد اندیشه در ایران” نوشته ی محمود فلکی  یکی از نویسندگان و اندیشه ورزان معاصر ایرانی سخن خواهم گفت. این کتاب که چاپ دومش در بهار ۱۴۰۲  توسط انتشارات فروغ در آلمان صورت گرفت در شش فصل و سه پیوست مرتبط با موضوع اصلی کتاب یعنی عرفان، نوشته و منتشر شده است.

نویسسنده در این کتاب و در فصول شش گانه ، مخاطب را به ترتیب با موضوعاتی نظیر نقد و مقاومت ذهنیت عرفانی و تناقض اندیشدگی در نزد روشنفکران ایرانی ، تاریخ ،معنا و سرچشمه تصوف، مولفه های ذهنیت عرفانی، مسخ زبان در ایدئولوژی عرفانی،افسانه تساهل و ازادی در پندار عرفانی و درآخر با تاثیر عرفان برشعرو شاعران قدیم و معاصر رو به رو می کند.

این کتاب  در سالی که گذشت و در آغاز انتشار نقد های بسیاری را به سمت و سوی خود جلب و جذب نمود و  رونق داد و ستد فکری  میان اهل قلم و البته علاقه مندان به موضوع را موجب شد. داد و ستدی که گاه  جامه گفتگو از تن به درآورده و جامه جدل بر تن کرد و این از مصیبت های نقد و وارسی ست در جهان ایرانی که متاسفانه به طور معمول و مرسوم رخ می دهد.

بعضی در راه نقد یکسره به انکارش ایستادند که نشان از سینه چاکان معاصر عرفان داشت و عده ای نیز با آن همراه بودند که خبر از رویش نهال های بیداری در میان ایرانیان می داد.  اما آنچه من در این نوشته تلاش دارم به اختصار انجامش بدهم ابدا نقد نیست. یعنی به وارسی محتوی و دقیق شدن درآن نخواهم پرداخت چرا که اگر بخواهم با مخاطبان این نوشته صادق باشم باید بگویم که به طور کلی من در یک همدلی و همراهی حداکثری با نویسنده و محتوی  قرار دارم و اگر اختلافی نیز باشد در جزییات و زاویه دید و فرم بیانی ست. اما اینک و حالا تلاش می کنم تا مخاطبان این کتاب  را به زاویه ای دیگر به جز وارسی محتوی بخوانم و روایت خودم را از جایگاه و اهمیت  کاری که محمود فلکی کرده است بیان کنم.  تلاش می کنم تا به قدر کفایت نشان بدهم که چرا کار محمود فلکی را “تلاش برای گشایشی بنیادین ” نام نهاده ام.

 

 اول: گام زدن در موقعیت خطرخیز

افراد بسیاری سخن از “رویکرد انتقادی به خود” می زنند اما در این بسیاران، اندک هستند افرادی که قلم و قدم پیش گذاشته وخود را در برابر نظام هنجاری مستقر که عمری هزارساله دارد می گذارند! نظام هنجاری مستقر که مبلغان و مدافعان بیشمار داشته و چه در ایده و چه شیوه قطعا و حکما درلایه های خوداگاه و ناخوداگاه ذهن جامعه جاری و روان است و به حکم قدمت، قدرت فراوان دارد. و عرفان در هرگونه تعریف و تفسیری که برآن داشته باشیم  پایه ی بنیادینِ نظام هنجاری و زیست عملی بخش حداکثری از جامعه ایران را در طول قرن ها برعهده داشته است.  جامعه ای که عرفان و صوفیگری در تمام لایه ها و اقشار آن نفوذ داشته و از زن و مرد، عالم و حکیم ، وزیر و وکیل ، و حتی پادشاه و مردم عادی و…به گام زدن در  آن مفتخر و مبتهج بوده و پیران و مرشدان آن ، هم مبدا بوده اند و هم مقصد و گره دنیا و آخرت به دست آنها باز میشده است   قطعا به سادگی و آرامی فرصت و رخصت نمی دهد که این ایده و شیوه درجایگاه متهمین قرار بگیرد و بردامن کبریای اش گرد و غبار “نااگاهی و جهل” بنشیند! جامعه ایران هنوز و همواره به این راه و رسم  مفتخر است. هم میان مردمان سینه چاک بسیار دارد و هم میان خواص. میزان مسند و منبرهایی که هنوز در آنها  حکایت های عرفانی از تبیین ها ی عقلانی گوش ها ی بیشتری را جذب و هوش های بیشماری را بی هوش! می کند و میزان تفسیرها و تحقیق ها ،سخنرانی ها  و نشست هایی که مستقیم و غیر مستقیم در ستایش  آن اسم ها و رسم ها بلند است، همه و همه حکایت از این دارد که جامعه ایران هنوز و  همواره عزم به رویکرد انتقادی از گذشته خود ندارد و یا اگر دارد، توان ندارد و یا اگر توان دارد، شهامت ندارد! و این مساله سهل و ساده ای نیست زیرا که شهامت بسیار میخواهد “خود تاریخی” را به زیر کشید و از روی آن عبور کرد . به عبارت دیگر جامعه باید توان تیغ کشیدن بر “خود تاریخی” را داشته باشد و به گمان من ما ایرانیان هنوز این توان و شهامت را نداریم که از خودمان عبورکنیم. و حالا در این معنا و این ساحت تلاش محمود فلکی حائز اهمیت است زیرا جامعه  را در برابر تصویری از خود_تاریخی که شامل ایده های به ارث رسیده وشیوه های مرسوم و اکابر مشهور و پیران همواره ممدوح!   قرار داده و تقابل آنها را با فرایند اندیشیدن و عقلانیت نشان داده است و  این در حالیست که جامعه  یا بخش کثیری از افراد هنوز نمی خواهد بپذیرند که عمر آن اسم ها و رسم ها به سرآمده است واین  ایده و شیوه را باید به موزه ی  تاریخ سپرد تا عبرت انگیز باشد برای ما . برای قرونی که از دست داده ایم . توانی که به هدر دادیم.  برای جامعه دشوار است پذیرش این نگاه و نظر که  از دست و زبان عرفان و عارفان آنگونه که بوده اند هیچ گره ای  از ما در جهان معاصرباز نخواهد شد، بلکه شاید گره بر گره نیز افزوده گردد اگر کماکان بر همان روال و سیاق پا بفشاریم. محمود فلکی از این زاویه قدم در موقعیت خطرخیز گذاشته است. چرا که تلاش کرده تا نشان بدهد مبانی و مبادی ذهنی و عملی جامعه به چه میزان ناکارآمد بوده است.

دوم : روزنه ای  به درنگ و تردید

من و شما می توانیم با شیوه تببین و تحلیل مولف مخالف باشیم. می توانیم نقد ها و ایرادهایی بر روایت او داشته و کاستی های  آنچه او تالیف کرده است را نشان بدهیم. من بعید می دانم مولف کتابش را کامل و جامع و خالی از کاستی بداند و قطعا از نقدهایی که کمک کننده و تصحیح گر باشند استقبال کرده و خواهد کرد اما مساله مهم تر از نگاه من اینست که مولف کتاب ” نقش بازدارنده عرفان در رشد اندیشه در ایران” چه خودش بخواهد و چه نخواهد، چه قصد قبلی داشته و یا نداشته است روزنه ای از “درنگ و تردید” را بر سپهرو ساحت عرفان ایرانی وارد کرده است. یعنی یکی از نتایج خواسته یا ناخواسته این اثر که شاید امروز و اینک خودش را نشان ندهد همین روزنه ایست که خواننده را به “درنگ” و پس از آن به “تردید” باز میکند. درنگ و تردیدی که ما ایرانیان از صدر تا ذیل بدان نیازمندیم. جامعه ی هیجانی، پرشور، کم دقت، و همواره گرفتار افراط و تفریط چه نیاز دارد به جز گوهری مانند ” درنگ”؟ به جز لحظه ای ایستادن و تماشا کردن؟ به جز دقیقه ای سکوت و مشاهده ی عاقلانه؟ به جز ثانیه ای شور نکردن و تن به صبوری در فهم و مفاهمه دادن؟ به گمان من این کتاب با تلاشی که داشته است تا خواننده را  از زوایای مختلف با بنیان اندیشه ی عرفانی  و از همه مهمتر عدم تناسب آن با جهان معاصر و فرایند اندیشه و اندیشیدن رو به رو کند، موافقان و مخالفان خود را دعوت به لحظه ای “درنگ” می کند.  درنگ در تمام آنچه خوانده و شنیده است. درنگ در تمام “میراثی” که برای او گذاشته اند. درنگ در تمام ایده ها و شیوه هایی که بدانها مفتخر بوده اما حالا اگر بخواهد صادق و منصف باشد باید برهمه ی آنها تردید داشته باشد. حتی اگر بخواهد آنها را مجدد اثبات و تثبیت کند راهی ندارد که ابتدا در آنها تردید و تشکیک کرده  وآنگاه به میانجی عقل ( امری که یکسره باطل است در جهان عرفانی) تفسیر و تبیینی امروزین برای آنها یافته و به دوام و قوام آنها کمکی برساند. این درنگ که به گمان من ضرورت امروز جامعه ی ایران است اگر عاقلانه، منصفانه و در راستای فهم مساله باشد قطعا تردید هایی را در داوری های ما موجب شده و شاید روزنه ای باشد برای وارسی مجدد آنچه به ما به ارث رسیده است. و شاید پنجره ای باشد برای گشودگی و رفتن و حرکت به سمت ” عقلانیت انتقادی” که اول سمت و سویش باید “خود” باشد!  و این خود برای جامعه یعنی “خود تاریخی” .

سوم: پرسش به مثابه مبنای رویش

پرسش های بنیادین که جان و جهان زندگی آدمی را به هم زده  و می زنند، مختصاتی متفاوت با پرسش هایی دارند که شاید روزانه و بیشمار با آنها رو به رو هستیم. پرسش هایی که جستجو کردن پاسخ برای آنها ، اعم از رسیدن به پاسخ یا نرسیدن،  “بودن” ما را به “شدن” راهبری می کنند و ما را از یک نظام ارزشی و یک ساختار هنجارین به نظامی دیگر وساختاری دیگر رهنمون می شوند. پرسش هایی که فرد را فرا می خواند و او را فرا می گیرد و آدمی را به درگیری با خود و آنچه بود و هست می کشاند و موجب رویش و تولد مجدد آدمی می شود، هرصفت و ویژگی داشته باشند قطعا و حتما باید واجد و حامل دو موقعیت و وضعیتی که در بالا آمده است باشند. یعنی اول اینکه در موقعیت خطرخیز طرح شده باشند و دیگر اینکه روزنه ای از درنگ و پس از آن تردید را بگشاید. دقیقا در چنین شرایط و موقعیتی پرسشی که مبنای رویش است جوانه میزند. به گمان من محمود فلکی با تالیف “نقش بازدارنده عرفان در رشد اندیشه در ایران” خواسته یا ناخواسته هم در موقعیت خطرخیز قرار داشته و هم مخاطب ایرانی را به درنگ و سپس تردید فرا می خواند و دور نیست که از پس درنگ های مستمر و تردید های مکرر، پرسش هایی بنیادین در ذهن و اندیشه ایرانیان در امروز جهان جوانه بزند و نسبت به آنچه بوده اند و برایشان مانده است با نگاهی انتقادی رو به رو بشوند.

برای پایان:

همه اینها وبسیار بیش از اینها می توان درباره کتاب هایی مانند آنچه محمود فلکی نوشته است صحبت کرد بدون اینکه لزوما به نقد محتوی ارتباط تام و وثیق داشته باشد. آثاری نوشته می شوند برای امروز و آثاری برای فردا. کتاب هایی متولد می شوند برای آشناسازی و کتاب هایی برای ” بیگانه سازی امرآشنا”!   نقش بازدارنده عرفان در رشد اندیشه در ایران احتمالا کتابی خواهد بود برای فردا که به کار ” بیگانه سازی امر آشنا” می آید، امر آشنایی که ما ایرانیان قطعا و حتما برای فهم و درک مختصات جهان معاصر باید آن را شناخته و از آن عبور کنیم وگرنه در گرداب همان “امرآشنا” می مانیم و شاید مضمحل شویم. بدین بیان و زبان من باور دارم که کار محمود فلکی حتی اگر کاستی هم داشته باشد اما روزنه ی نقد به “خود تاریخی” ما را باز گذاشته است! روزنه ای که کسی نمی داند و شاید فردا ، توسط نسلی دیگر به دری یا  دروازه ای مبدل شود.