محمدرضا شادگار به مامان چیزی نگو
محمدرضا شادگار به مامان چیزی نگو به یاد محمّد مهدی کرمی تو خواب بودی. دلم نیامد بیدارت
بیشتر بخوانیدمحمدرضا شادگار به مامان چیزی نگو به یاد محمّد مهدی کرمی تو خواب بودی. دلم نیامد بیدارت
بیشتر بخوانیدعزت گوشه گیر “یک اتاق متفاوت” صدایش عوض شده است امروز. توی چشم هایش هم دو قطعه پلاستیک بیرنگ
بیشتر بخوانیدرشید مشیری همزاد پنداری ساعت ۸ صبح است .پرنده ها بی تابی می کنند.اسمشان طوطی برزیلی است دوستی که مهاجرت
بیشتر بخوانیدشهلا شفیق هراس ماشین های پلیس پشت سرهم آژیر می کشند اما صف اتومبیل ها اصلا تکان نمی خورد.
بیشتر بخوانیدلوییز اِردریک* فلُور برگردان مازیار ظفری نخستین بار که فلُورِ پیلاگی را آبهای سرد و بلورین دریاچهی تورکوُ به
بیشتر بخوانیدحسین رحمت: طناب همانجا که بودم ایستادم و گوش دادم. صدایش را میگویم.یک جوری بود مثل ناله.درست رو به دستگیره
بیشتر بخوانیدفرخنده حاجیزاده؛ مارک می گفتند دوتا دیگه هم هست. یکی توی خانه حسین پاشا ،یکی هم توی جلیقه کربلایی یحیی
بیشتر بخوانیدساناز اقتصادینیا: عطاری ابری وزنش را یکجا میاندازد روی صندلی ارج خاکستری دم مغازه و عصایش را تکیه میدهد به
بیشتر بخوانیدحسین دولتآبادی؛ یشمیِ تلخ فصلی از کتاب چاپ نشده ی « چکمۀ گاری» از ده افشار برگشتم و بنا
بیشتر بخوانیدقباد آذرایین ضایعات آن سپیده دم سرد پاییزی، راننده ی جرثقیل اعدام، بعد از اجرای مراسم، نشست پشت فرمان
بیشتر بخوانید